خطوط موازی

پارت ۱۲

ار زبان شدو

سونیک: از می خوام....
من: چی میخوای ؟
سونیک: چطور بگم؟..وایسید یه چیزی نشونتون بدم
اینو گفت از لای کلی کتاب دنبال یه چیزی گشت
سیلور: تو چرا انقدر کتاب داری؟
سونیک: آلان می فهمی
بعد چند دقیقه سونیک با یه کتاب بزرگ با یه جلد زرشکی رنگ اومد سمت من
سونیک: پیداش کردم
اینو گفت نشست رو زمین وکتاب رو باز کرد
سونیک: بتمرگید
من: جانم؟
سونیک: یعنی بفرما بشینید
نشستم رو به روش
من: خب
سونیک: وایسید تا پیداش کنم
ایناهاش
من: این چیه؟؟
سونیک: این یه افسانه خیلی قدیمی
من: به من چه ربطی داره
سونیک: بزار برات بخونمش ربطش رو میفهمی
* توی گذشته خیلی دور شهری افسانه ای وباستانی بود شهری که زیر دریا ها غرق شده بود
شاید یه شهر غرق شده چیز جالبی نباشه ولی چیزی که این شهرو با بقیه مکان های افسانه ای متمایز می‌کرد گنجی بود که درش مخفی شده بود
گنج این شهر یه الماس طلایی رنگه الماسی که هر آرزویی رو بر آورده میکنه *
باید اعتراف کنم همیچین افسانه ای رو قبلا نشنیده بودم ولی دوست داشتم ببینم اون الماس واقعی یا نه
من: ربطش به من چی بود؟؟
سونیک: بزار ادامش رو بخونم
* راه رسیدن به شهر خیلی ساده بود ولی رسیدن به الماس خیلی سخت چرا؟
چون یه اژدهای آبی محافظ اون الماس بود
هیچ قدرتی قادر به مقابله با اون نیست
هیچ کس نمی تونه اون اژدها رو شکست بده بجز کسی که دارای قدرت آشوب *
ا..آشوب
سونیک: شدو تو قدرت آشوب رو داری درسته ؟
من: .خ..خوب...ا..اره
سونیک: بهم کمک میکنی الماس رو پیدا کنم؟

از زبان سیلور

خاطرات بهم حجوم آوردن
دقیقا چهارده سال پیش
پدرم بخاطر قدرت وثروت حاظر شد شدو رو با پول عوض کنه
بخاطر چی قدرت آشوب
حالا داره کم وپیش یادم میاد سونیک...چقدر شبیه اونه


ادامه داره.......

ببخشید خیلی بد شده‌
دیدگاه ها (۴)

خطوط موازی

چشم هایی شبیه زمرد

چشم هایی شبیه زمرد

شدریا یا سونادو

تحت تعقیب

خطوط موازی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط